محکِ رابطــهها...
*
تا وقـتى
عشـق
المـاسِ درخشـانى است
زینتبخـشِ ويتـرينِ رابطـه،
آغازهايـمان را
پايانى جز سوختـن
و تكرار در تكرارى از نـو
نخواهد بـود!
@ ٣/ ١٠/ ٩٦ @
*
ناگهانی که در هنگامۀ سِـتایش و خَرامـش
ابرهاى تنيـده در هم
-بىبارانى نطفهدار-
به تازيانۀ تگرگيـن ِ بـاد
رم كردند و ناپدید شدند،
پارهپارههاى عشـق و اميـدم
گـم شد!
اكنون آبـىِ آسمان
هرچه هم عشـوهگرى كند،
دیگــر
براى پرواز ِ دُرناىِ سپـيد
بال و پرى نمـانده است.
@ ٦/ ١٠/ ٩٦ @
*
آنزمانکه
پنجرۀ باز ِ راز و نيازمان را
در برابـر ِ
چشمانِ بيـمار ِ بوتيـمار
قارقار ِ کلاغسیـاهِ احسـاس
و تپـشهاىِ قلبِ جوجهقنارىِ نابالغـم ...
پوشيده به شيشههاى رفلكسىِ يكطرفه دیدم،
گرمایِ قرابتِ شهریوریام را
مغلوب ِ بادِ غربتـی یافتم پاییـزی ...
همان سوزِ سردی که در گوشم خواند:
تـــو
-در آن طُـرفـهســـــــو-
خــــداىِ سُـــبحـــانی
و
من
-در این وَرطهکو-
رعيّـتی خطاکار !
اين فاصله را
آیا جز نفَـسهاىِ قطـورِ شيـطان
پُـر خواهد کرد؟!...
@ ٧/ ١٠/ ٩٦ @
*
هنگامیکه
درهاى ورودى باغ را
هم به روى نسیـم ِ نوروزی
و هم، صرصر سوزانِ خـزان
باز مىبيـنم،
ایمـان مـیآورم
به گرمایِ در نوسـانِ زیرِ خاکسـتر ِ بیسویِ فصلهای سرد!
و اینکه:
بـذرِ سيـب
در خاكـى بارانخـورده
به بـار نشـسته ...
دستانِ رقصـانِ انـار
در آتشـدانى اصيـل
شـرر برانگیـخته ...
و سـرو خرامـان
رو به سمت آسمـانى راستيـن
قد كشـيده است ...
بیهیـچ تردیـدی بر
آلـودگیِ باغ
به عطـرِ بهارنارِنـجهاىِ شکفتـۀ اردیبهشت،
و پالـودگیاش
به لعـلِ برآمـده از رِزمیـوههایِ مُـردادِ شيـراز .
...
حاصلِ قدمزدن حتى در زمستانهاىِ چنين باغـى
شيـدايى و مسـتى
و رسيدن به اوجِ خيـالی است خواسـتنی
همان حـسِّ قشنگِ دستـانِ گرمـى
كه از دستـم جدا نيـست ...
در اين حياطِ حياتپرور
هر لغزش و چالش و آماس
گامـى بلنـد است
براى صعـود
به اوجِ قافــِ بیـنش !
@ ٨/ ١٠/ ٩٦ @
برچسب : نویسنده : konjesabr بازدید : 198